مريم گليمريم گلي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

مریم گلی

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

سلام   پی نوشت :میدونم که از  تاریخ این عکسا چند روزی میگذره و حماسه ای که ما مردم آفریدیم تموم شده اما دوس داشتم تا برگه ای از خاطرات خوب زندگی دخترکم اینطور رقم بخوره و این حماسه تو وبلاگش ثبت بشه       ...
27 خرداد 1392

آیا باز هم مرا به خانه ات دعوت میکنی ؟

حسین عشق منی ...  حسیـــــــــن ! پنجره های طلایی گره شده با عشق برایت سوار کرده اند شاید دلبری کنند مقابل شاه شاهان.... پله پله برایت طلا چیده اند شاید نورپراکنی کنند اطراف نور الله را.... حسیــــــــــن ! عالم را اگر یک پارچه طلا کنند و برایت مرقد بسازند و یک آینه خورشید برایت طبق کنند باز تنها کسی که می درخشد میان کربلا میان دل من میان چشمانم باز تنها کسی که عاشق میکند مرا, تویی! و تو میان آن همه طلا و نقره هیچ فرقی نکرده بودی!     چقدر خجالت کشیدند ذره ذره طلا ها مقابل ارزشت.... و آنجا تنها چیزی که تو را به قلبم وصل میکرد پنجره ها ی مشبک نبودند نگاه تو بود و اشک من...   حسیـــــــــن ! دنیا و آخرت در مقابل گرانب...
21 خرداد 1392

دخترک 3 سال و 3 ماه و 3 روزه

دخترکم عشق همین خنده های ساده توست  بگذار با خنده های تو عاشقی کنم سلام عزیز دلم   بالاخره بعد از مدت ها اومدم با خودم گفتم نباید این  فرصت رو از دست بدم تو دوباره ۳ سال و ۳ ماه و ۳ روزت نمیشه   نه مثل سابق حال و حوصله ای هست  ونه فرصت خودمو درگیر یه کلاس کردم که هر روز از صب تا ظهر خونه نیستم هر چند از وقتی که از نت دور شدم  دلم واسه دوستام یه ذره شده و با ریست شده گوشیم شماره هاشونم پاک شده  فرصتی رو که از دست دادم و نتونستم ثبتش کنم روز پدر بود که نشد تو وبلاگت به بابایی عزیز تبریک بگم شرمنده شوهر عزیزم در عوض جبران کردیمو حسابی اون روزو خوش گذروندیم با یاقوام ویکی از دوستای خرمشهریمون دخترک عزیزم به مناس...
15 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مریم گلی می باشد